۱-۱٫ واژهشناسی
گام آغازین در هر پژوهشی آشنایی با اصطلاحات و مفاهیم بکار رفته در آن موضوع است.
۱-۱-۱٫ مفهوم لغوی علّت
یکی از معانی اصلی واژهی علّت[۱۱] بیماری است. استعمال این واژه به معنای سبب در فلسفه و سایر علوم را برخی مانند تفتازانی چنین توجیه کردهاند که «العله فی اللغه: عرض مؤدی للبنیه الجسمیه و لما کانت بهذا المعنى سببا فی تأثیر الجسم بالأذى و فی اتصافه بذلک الأذى نقلت عرفا لمطلق ما یکون سببا فی تحقق الشیء فهو عرفا.»[۱۲]
بیماری در هر موجودی سبب ضعف بنیهی جسمش میشود، منتها این سببیت در ابتدا فقط شامل بُعد منفی [ایذا و اذیت] بوده، اما بعدها معنای این واژه در عرف توسعه یافته و هر چیزی که سبب تحقق چیزی دیگر شود، از آن به علّت تعبیر کردهاند.
۱-۱-۲٫ معانی اصطلاحی علّت در فلسفه
فیلسوفان مسلمان برای علّت دو تعریف ارائه دادهاند:
۱- هو الشیء الذی یحصل من وجوده وجود شیء آخر و من عدمه عدم شیء آخر[۱۳]؛ یعنی علّت چیزی است که از وجودش، وجود چیز دیگر و از عدمش عدم چیز دیگر حاصل میشود. یا گاهی تعریف را مختصرتر میکنند و میگویند: هی ما یجب به وجود شیء آخر[۱۴]؛ یعنی علّت چیزی است که از وجودش چیزی دیگر واجب میگردد. این تعریف در واقع تعریفی اخص از علّت و دامنهاش بسیار محدود است و فقط شامل علّت تامه میشود و بقیهی اقسام علل را ـ که در ادامه خواهد آمد ـ نمیتوان بر اساس این تعریف علّت نامید. بدین جهت وقتی فلاسفهی اسلامی واژهی علّت را به صورت مطلق به کار میبرند، این تعریف مد نظر آنها نیست.
۲- بوعلی در کتاب «النجاه» فصل دوازدهم از مقالهی اولی بیان میکند که علّت چیزی است که یا به خودی خود یا بواسطهی دیگری منشاء قوام پدیدهی دیگری میگردد. ابنسینا با این بیان هم به علّت ناقصه و هم به علّت تامّه اشاره کرده است.
ابنسینا در این بیان معنای فراگیرتری از علّت را اراده کرده است. وی علّت یا مبداء را چنین تعریف میکند که «و المبداء یقال لکل ما یکون قد استتم له وجود فی نفسه اما عن ذاته و اما من غیره ثم یحصل عنه وجود شیء آخر و یتقوم به»[۱۵]
امام فخررازی، علّت را به صورت واضحتری اینگونه تعریف کرده است که «العله ما یحتاج الیه الشیء فی حقیقته و وجوده»[۱۶] به این معنا که علّت چیزی است که شیء در حقیقت و وجودش بدان نیازمند است.
این تعاریف مقداری ابهام دارند، اگر آنها را به صورت مطلق در نظر بگیریم بیشتر به علّت فاعلی اشاره دارند. علاوه بر آن، ممکن است این ابهام ایجاد شود که این تعاریف جامع نیستند؛ چون برای تحقق یک امر هم باید شرایط و ابزار فراهم شود و هم موانعی برای تحقق معلول وجود نداشته باشد، اما در این تعاریف هیچ اشارهای به وجود شرایط و ابزار و عدم موانع نشده است. ملاصدرا در اسفار برای رفع این اشکالات، دو قید دیگر به این تعاریف افزود و در مجموع با سه قید علّت را اینگونه تعریف کرده است که «هو ما یتوقف علیه وجود الشیء فیمتنع بعدمه و لایجب بوجوده.»[۱۷] از این تعریف نکات زیر مستفاد میشود:
۱- شیء در وجودش به علّت نیازمند است.
۲- در صورت عدم تحقق علّت، تحقق معلول محال است.
۳- در صورت تحقق علّت، وجود معلول واجب و ضروری نیست.
با این تعریف، ضرورتی ندارد که بحث شود شرایط، آلات و ادوات جزء کدام قسم از علّت هستند، علاوه بر آن، شامل همهی اقسام علل میشود و انصرافی به علّت فاعلی ندارد.[۱۸]
با این توضیحات روشن شد که مفهوم علّت دو اطلاق دارد که بین این دو مفهوم رابطهی عام و خاص مطلق برقرار است؛
۱- بالمعنی الأعم [علّت ناقص]: گاهی میگوییم علّت به این معنا که ما یتوقف علیه شیء آخر. یعنی چیزی که چیز دیگری بر آن متوقف است؛ و به عبارت دیگر چیزی که متوقفٌ علیه چیز دیگر است. اگر به این معنا منظور باشد، متوقفٌ علیه أعم است از اینکه علّت تامه باشد یا علّت ناقصه باشد. اعم است از اینکه مادی باشد یا مجرد. به این امر علّت اطلاق میشود، خواه شرط باشد، حقیقی باشد و یا از انواع علّت ناقصه باشد. علّت به این معنا یک مفهوم عام و فراگیر است که همهی امور یاد شده را در بر میگیرد. در این تعریف همین اندازه که از عدم «الف»، عدم «ب» لازم آید، برای علّت بودن نسبت به «ب» کافی است، حتی اگر وجودش، وجود معلول را ضروری نکند. علّت به این معنا یک مفهوم عام و فراگیر است که همهی امور یاد شده را در بر میگیرد.
۲- بالمعنی الأخص [علّت تامه]: علّت دارای دو معنای دیگری نیز هست که هر دو أخص از معنای اول است؛ گاهی علّت به معنای موجودی برای تحقق یافتن موجود دیگر است. بنابراین اصطلاح، تنها وقتی میتوانیم بگوییم «الف» علّت است برای «ب» که همانگونه که از عدم «الف» عدم «ب» لازم میآید از وجود «الف» نیز وجود «ب» لازم آید، در حالی که بنابر اصطلاح نخست، همین اندازه که از عدم «الف» عدم «ب» لازم آید، برای علّت بودن «الف» نسبت به «ب» کافی است. در معنای اول معلول بدون علّت امکان تحقق یافتن ندارد. ولی در معنای
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید. |
دوم علاوه بر اینکه معلول بدون آن تحقق نمییابد این شرط هم لحاظ شده که وجود معلول توسط آن واجب میشود. یعنی تا علّت یافت شد معلول هم ضرورت پیدا میکند. و علّت به این معنا منحصر میشود به علّت تامّه.
۳- گاهی نیز واژهی علّت اطلاق میگردد و منظور از آن علّت فاعلی میباشد. یعنی آنچه واقعیت و هویت معلول را افاده میکند. مانند آنجا که گفته شده میان علّت و معلول سنخیت برقرار است. و یا معلول عین ربط به علّت است، و یا وجود علّت شدیدتر و قویتر از وجود معلول است. در همهی این موارد مقصود از علّت، علّت فاعلی است؛ یعنی آنچه حقیقت و واقعیت معلول را جعل و افاضه میکند. ابنسینا در نجات چنین میگوید که «و اعلم، أن الفاعل ـ الذى یفید الشىء وجودا بعد عدمه ـ یکون لمفعوله أمران: عدم قد سبق، و وجود فى الحال.»[۱۹]
هر چند از بیان ملاصدرا جهت درک بهتر تقسیم علّت به ناقصه و تامّه استفاده کردیم اما با دقت در آثار ابنسینا پی میبریم که وی نیز در آثار خود تقسیم علّت به ناقص و تامه را بیان کرده است. همانطور که گذشت ابنسینا در فصل دوازدهم از مقالهی اولی در کتاب «النجاه» بیان میکند که «و المبدأ یقال لکل ما یکون قد استتم له وجود فى نفسه إمّا عن ذاته و إمّا عن غیره، ثم یحصل عنه وجود شىء آخر و یتقوّم به، …»[۲۰] به این معنا که علّت چیزی است که یا به خودی خود یا بواسطهی دیگری منشاء قوام پدیدهی دیگری میگردد. ابنسینا با این بیان هم به علّت ناقصه و هم به علّت تامّه اشاره کرده است.
۱-۲٫ اقسام علل
علّت را میتوان از جنبههای گوناگون به اقسامی تقسیم کرد که در ادامه به این تقسیمات اشاره میشود.
۱-۲-۱٫ علل چهارگانه
ابنسینا در آثار خود علّت را به چهار قسم تقسیم کرده است که این تقسیم را مشهور فیلسوفان پذیرفتهاند. وی چنین بیان میکند که هر ممکنالوجودی مرکب از ماهیت و وجود است، این دو در تحلیل عقلی غیر از یکدیگرند. ممکنالوجود از حیث ماهیت و وجودش دارای علل خاصی است. پس میتوان گفت علل به لحاظ کلی دو قسماند:
الف) علل ماهیت
ب) علل وجود
۱-۲-۱-۱٫ علل ماهیت
که خود دو دسته هستند؛ یا ماهیت با آن علّت بالقوه است که به آن «علّت مادی» میگویند و یا ماهیت با آن علّت بالفعل است که به آن «علّت صوری» میگویند.
۱-۲-۱-۲٫ علل وجود
هم دو دسته است؛ یا مقارن با معلول هستند و یا مباین، علّتی که مقارن با معلول است، «موضوع» نامیده میشود و عللی که مباین با معلول هستند یا علیّتش همان «ایجاد» است، به آن علّت فاعلی میگویند و اگر ایجاد به خاطر آن تحقق یابد، این علّت را «علّت غایی» گویند.
ابنسینا در کتاب اشارات و تنبیهات به چهار علّت «مادی، صوری، فاعلی و غایی» اشاره کرده ولی در کتاب دیگر خود یعنی الشفاء علاوه بر علل جوهر، به علّت مختص اعراض که موضوع است هم اشاره میکند. شیخ در بخش الهیات از کتاب «الشفاء»[۲۱] تصریح میکند که علل از یک جهت چهار قسم و از جهتی دیگر پنج قسم هستند؛ به این معنا که اگر بین موضوع و ماده فرق قائل شویم تعداد علل به پنج قسم میرسد و اگر این دو را یکی بدانیم، همان چهار قسم خواهند بود.
قابل ذکر است که اگر علّت تامه را در سببیت خود بینیاز از غیر تعریف کنیم، این علّت ناقصه است که مقسم تقسیم فوق قرار میگیرد و به علّت فاعلی، غایی، مادی و صوری تقسیم میشود. برای درک بهتر اقسام علّت ناقصه میتوان گفت علّت فاعلی، علّتی است که معلول را ایجاد میکند، که از آن به «ما منه الوجود» تعبیر میکنند. علّت غایی، علّتی که ایجاد معلول بخاطر آن است که از آن به «ما لاجله الوجود» تعبیر میکنند. علّت صوری، آنچه به واسطهی او معلول بالفعل است و علّت مادی هم آنچه که معلول با او بالقوه است. علّت فاعلی و غایی هم در موجودات مفارق تحقق دارد و هم در موجودات مادی، ولی علّت صوری و مادی فقط در موجودات مرکب مادی معنا پیدا میکند که به آنها «علل قوام» یا «علل داخلی» نیز گفته میشود، همانگونه که به علّت فاعلی و غایی به «علل خارجی» یا «علل وجود» تعبیر میشود.[۲۲] تقسیم مشهور علّت به چهار قسم به ارسطو میرسد و مثال تختخواب چوبی را برای تبیین آن آورده است؛ چوب علّت مادی، شکل تختخواب علّت صوری، نجار علّت فاعلی و بهرهگیری عملی از تختخواب علّت غائی آن محسوب میشود.[۲۳]
بحث تمایز وجود و ماهیت که از ابتکارات فارابى و ابنسینا است با مبحث علیّت ارتباط تنگاتنگى دارد و همانطور که گذشت ابنسینا نیازمندى موجود به علّت را هم در حیطهی ماهیت مطرح مىکند و هم در حوزهی وجود؛ اما علیّت بر مبناى وجود از چنان محوریتى در فلسفهی ابنسینا برخوردار است که حتى علیّت بر مدار ماهیت را تحت شعاع خود قرار مىدهد و در واقع علل ماهوى بدون علل وجود بىمعنا خواهد بود. ابنسینا نمط چهارم کتاب اشارات را که در باب فلسفهی اولى است، با بحث وجود و علل وجود آغاز مىکند و به اثبات امور نامحسوس در عالم مىپردازد.
ابنسینا تأکید مىکند که وجود معلول است که نیازمند علّت است و علّت، وجود معلول را افاده مىکند. بنابراین علیّت سینوى بر مدار وجود است.
ارسال شده در دستهها پایان نامه های سری دهم